عیار نقد 2


1

 

وضع موجود تفکر فلسفی در ایران

 

مقدمه

 

هنوز بیست سال از عمرم نگذشته بود که بی‌تابانه، به فراگیری فلسفه رو آوردم. اکنون حدود چهل سال است که با مباحث فلسفی درگیرم. تدریس، مطالعه و تحقیق در مسائل فلسفی، نه شغل، بلکه بالاترین عامل لذّت و دلخوشی من است.

در عین نگرش بسیار احترام‌آمیز به کارهای فیلسوفان یونان باستان و باور به گران‌سنگی و ارجمندی فیلسوفان عصر جدید غرب که تمدّن جدید را بنیاد نهادند، تلاش متفکران اسلامی، مخصوصاً فارابی (مرگ 339 هـ)، ابن سینا (مرگ 428 هـ) و ابن رشد (مرگ 595 هـ)، همیشه برایم جالب و با اهمیت بوده و می‌باشد. چنانکه شکست و رکود فلسفه در حوزه تلاش و نفوذ امام محمد غزالی (مرگ 505 ه)، همیشه برایم غم‌انگیز است.

من بر این باورم که پس از حمله سخت و درهم کوبنده غزالی، فلسفه در جهان اسلام، ضعیف شد و نتوانست استقلال خود را حفظ کند. در نتیجه استعدادها و توان‌های برتر فکری، تلاش خود را در پناه دو جریان نسبتاً مقبول و مشروع آن روز، یعنی کلام و تصوّف ادامه داده و در خدمت آن دو قرار گرفتند. گرچه ابن رشد، کمی کمتر از یک قرن، پس از غزالی به احیای فلسفه همت گماشت، اما گویی کار از کار گذشته بود. او با همه رنج‌هایی که برد، از تلاش خود به نتیجه‌ای نرسید، برای اینکه از یک سو نفوذ اشعریت و از سوی دیگر رواج عرفان و تصّوف، صحنه را بر خردورزی و تفکر فلسفی بیش از آن تنگ کرده بود که ابن رشد بتواند کاری بکند.

در سال 595 هجری، تابوت ابن رشد را به یک طرف استر و کتاب‌هایش را به طرف دیگر آن بار کرده بودند تا نشان دهند که جنازه کسی را به گورستان می‌برند که به اندازه وزن خود، کتاب نوشته است! اما وقتی که من حضور ابن عربی جوان را در این تشییع جنازه مورد تأمل قرار دادم، آن صحنه را نماد مرگ فلسفه و تشییع فیلسوف و آثار فلسفی به وسیله کسی که با دفن فلسفه، عرفان را در جهان اسلام به اوج قدرت رساند، یافتم!

اکنون شاهد دگرگونی شگفت‌انگیزی در زندگی انسان متمدّن امروز هستیم. این دگرگونی دستاورد بیداری، روشن نگری و خردورزی انسان است. جامعه ایرانی - اسلامی ما، در مجموعه کشورهای در حال توسعه، با مشکلات زیادی روبروست که به نظر من مشکل خردورزی، از بنیادی‌ترین آنهاست.

به دلیل اهمیت این موضوع و نیز به خاطر علاقه همیشگی خود به تفکر فلسفی، فرصت را غنیمت شمرده، در جهت ایجاد تحوّل در وضعیت تفکرات فلسفی جامعه مان چند نکته را پیشنهاد و یادآوری می‌کنم:

یک ـ از نقد نهراسیم؛ یکی از مشکلات شرایط فعلی ما در مراکز دانشگاهی، آن است که بر این مراکز فکری کسانی تسلّط دارند، که نقد را نمی‌پسندند.

در اینجا باید از یک اشتباه ممکن، جلوگیری کرد و آن این که، کار کسانی که نقد را نمی‌پسندند، کاری سلیقه‌ای است که به فکر و سلیقه آنها مربوط است، نه یک مأموریت سیاسی. برای اینکه اگر دقت کنیم خواهیم دید که همه نوشته‌ها و آثار انتقادی و حتی الحادی روشن‌اندیشان غرب را، با همه پیشنهادها و نظریه‌های جدید آنان که شالوده و اساس فکر، فرهنگ و تمدن جدید غرب است، ترجمه کرده و در مراکز دانشگاهیمان تدریس می‌کنند و از طرف قدرت، هیچ مشکلی نداریم.

بنابراین حوزه علم و اندیشه، برخلاف حوزه سیاست، از سانسور، در امان است. از این رو اگر در مراکز دانشگاهی ما، که باید پرچم‌دار نقد و نوآوری باشند، کاری انجام نمی‌پذیرد به دلیل آن است که افراد اثر گذار در این مراکز، توان ابداع و نوآوری ندارند، نه اینکه یک قدرت سیاسی آنها را با ارعاب یا تطمیع، مأمور کرده باشد تا بر وضع موجود پای فشارند و کاری نکنند.

آنچه  اینان، به آن دل بسته و یا در برابر آن احساس تعهد می‌کنند، سنت گذشته است! اینان به طور طبیعی، یعنی به سلیقه خود، این گونه فکر می‌کنند که اگر روزی یک نفر به ارسطو، افلاطون، ابن سینا و ملاصدرا، نقد و اشکالی وارد کرد، باید دفاع کنند! به نظر می‌رسد که اینان در اثر انس و دلبستگی به بزرگان گذشته، آنها را الگوی شخصیت خود قرار داده و نقد آنان را، اهانتی به شخصیت خود تلقی می‌کنند. به هرحال باید گفت که اکنون در مراکز دانشگاهی ما، عده‌ای رشته کار را به دست دارند که چنین می‌اندیشند و اکثر تألیفاتشان نیز بر محور آن شخصیت‌ها و سنت گذشته دور می‌زند. اکثر رساله‌هایی را که راهنمایی می‌کنند و در همه بحث‌هایی که با دانشجویان مطرح می‌کنند، رو به گذشته دارند. اینان به دانشجویان خود، این باور را تلقین می‌کنند که فهم گذشته به این آسانی نیست! فقط ما آن را فهمیده‌ایم، و اگر کسی نسبت به گذشته نقد و اعتراضی داشته باشد، به دلیل آن است که گذشته را به درستی نفهمیده است!

عیار نقد 2