پرسش و پاسخ


چنان که در هر علمی حوادث طبیعی را با قوانین آن علم تفسیر می‌کنند، در فلسفه‌ی علم نیز از پیش‌فرض‌هایی همانند آن قوانین جریان آن علم را تفسیر، ارزیابی یا پیش‌بینی می‌کنند. اما هم آن قوانین و هم این پیش‌فرض‌ها از راه مشاهده‌ی فیزیک و تجربه‌ی آن به دست آمده‌اند. یعنی اگر آن فیلسوف علم از جهان فیزیک و قوانین آن و چگونگی ارتباط انسان با آن اطلاع دقیق نداشته باشد، به پیش فرض‌های خود دست نمی‌یابد.

فلسفه جز اندیشیدن نیست و کار اصلی اندیشه نیز ایجاد پرسش است. تا فکر نکنی، پرسشی نداری. اما، اگر به تفکر بپردازی، می‌بینی که از هرطرف با موجی از سوال رودررو هستی. چون و چرای شما، درباره‌ی ارزیابی عقل و علم حضوری، کاملاً بجاست، اما ارزیابی عقل تنها با عقل امکان دارد. عقل در ارزیابی خود از آزمون و خطا بهره می‌گیرد و نیز از تجربه و مشاهده استفاده می‌کند. با این حال، در نهایت شما تا آنجا نمی‌توانید برسید که حقیقت ناب را به دست آورید. ارجمندی و شکوه کار شما در همین جستجوست. به نظر من، آن یقین که فلاسفه‌ی سنتی ما تعریف کرده‌اند، دست یافتنی نیست. ما باید به نوعی اطمینان قناعت ورزیم (رک: از یقین تا یقین؛ یثربی). و اما، علم حضوری دو معنی دارد که اخیراً میان آن دو فرق نمی‌گذارند و این اشتباه است. یک معنی آن، آگاهی شهودی عرفانی است که اصلاً به حوزه‌ی عقل و اندیشه مربوط نیست، بلکه تنها با ریاضت‌های سخت و به دنبال فنا اتفاق می‌افتد و برای دیگران هم حجت نیست. آن شهود کاری به حوزه‌ی عقل هم ندارند، زیرا وقتی اتفاق می‌افتد که ما از قلمروی عقل و اندیشه بیرون رفته باشیم. معنی دیگر آن که عبارت است از آگاهی ما بدون وساطت صورت که مصداق آن علم ما به صورت‌های ذهنی خودمان است که ما برای آگاهی از صورت‌های ذهنی خودمان نیازی به داشتن صورت‌های دیگر از آن‌ها نداریم. اما، این آگاهی هیچ ارزش معرفت‌شناختی ندارد. زیرا، آگاهی ما از صورت‌ها مهم نیست، بلکه مهم آن است که این صورت‌ها تا چه اندازه از واقعیت حکایت می‌کنند. برای توضیح بیشتر به مقاله نقد علم حضوری بنده در کتاب عیار نقد مراجعه کنید.